سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همگان را به شتاب خواهانند و همگان مهلت جویانند ، و همه را وقتى معین نهاده‏اند و آنان درنگ مى‏کنند و از کار باز ایستاده‏اند . [نهج البلاغه]
دوست داشتن کودک - رایحه کودکی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • به نام خدا

    باسرد شدن هوا

    آیا فکر کرده اید خیلی ها وسیله گرمایش ندارند یا اگر دارند خراب و غیر قابل استفاده است؟

    آیا فکر کرده اید که خرج خیلی از خانواده هادر فصل سرما زیاد می شود؟

    آیا فکر چکه کردن سقف ها و گذاشتن قابلمه و ظروف دیگر زیر نم نم باران بوده اید؟

    آیا فکر لباس گرم برای دانش آموزان بی بضاعت بوده اید؟

    آیا از زیر کفش بچه های مستمند آب به درون کفش های آنان راه نمی یابد ؟

    آیا به این آیه قرآن چگونه عمل کرده ایم؟(و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم) یعنی در اموال آنان

    حق معین و معلومی برای نیازمندان و محرومان قرار دارد.

    و آیا.....و آیا.....و ده ها آیای دیگر

    من امید وارم سیر کنندگان در وبلاگ ها سرسری به این نوشته وسایر نوشته هائی که از دل بر می آید ننگرند

    اگر با نظرات خود راه حل یا امکان رسیدگی آبرومندانه به افراد فوق را دارید نظر بدهید .

    من هم راه حل هائی دارم که ان شاءالله در نوشته های بعد خواهم نوشت.

    باتشکر از همه شما

    صادق 

     



    صادق راستی ::: پنج شنبه 86/9/1::: ساعت 9:19 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    به نام خدا

    خیلی خلاصه بگویم وبه غیرت دینی خوانندگان واگذار کنم.

    در حدیث داریم که معصوم علیه السلام می فرمایند:

    هرگاه بدعت در دین ظاهر شد ، بر عالم واجب است که اظهار علم کند وگر نه لعنت خدا بر او باد.

    بدعتی که شبکه 5سیما در ماه مبارک رمضان ایجاد کرد ‍؛ دست زدن به جای جواب سلام بود که قطعا واجب است.

    سلام از آداب مسلم اسلام  وجواب آن یا با همان کلمه یا باافزودن کلماتی مثل (و رحمه الله) و غیره وارد شده است.

    تاسف بیشتر من ، بی توجهی روحانیونی است که هر شب در این  برنامه (جشن رمضان )شرکت کرده

    و با سخنان خود مردم را بهره مند می ساختند.

    از آقای وزیر کشور بیشتر توقع بود .

    این شما واین وظیفه شرعی تان در تذکر یا اعتراض به مسئولان شبکه 5 سیما

     



    صادق راستی ::: جمعه 86/7/20::: ساعت 12:5 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    با پوزش از تاخیر به روز رسانی به علت مسافرت وخراب بودن کامپیوتر وعلل دیگر .

    ا نشاءالله به زودی حرف های زیادی در باره خیلی از مسائل خواهم نوشت . دعا کنیدفعلا خدا حافظ

    صادق راستی



    صادق راستی ::: جمعه 86/3/18::: ساعت 11:50 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    به نام خدا

    سال هاست که ما با مشکل ترافیک درون شهری در گیریم .

    این که مولا علی علیه السلام می فر مایند از تجربه های دیگران استفاده کنید ، بسییار ارزنده است . برخی از خوانندگان محترم گمان نکنند که این مطالب خود باختگی در برابر دیگران است ؛ خیر . بلکه راه رفته و تجربه شده و جواب داده را چرا نرویم ؟ یا چرا  از اول تمام تجربه ها را دوباره تجربه کنیم؟

    در ژاپن به چند طریق ، ترافیک تا حدود زیادی حل شده است:

    از همه مهمتر، داشتن فرهنگ ترافیک است .

    تا ضرورت ایجاب نکند، از وسیله شخصی استفاده نمی کنند.

    شخصیت خود را به این نمی دانند که حتما یک ماشین گران قیمت ، زیر پای خود بیندازند ، و به صورت  تک سر نشین از این طرف شهر به آن طرف بروند.

    مسآله سوخت ؛ آلودگی هوا ؛ اشغال خیابان ها؛ آلودگی صوتی ؛ ضعف اعصاب ؛ ناراحتی های بدنی در اثر بی تحرکی؛ استهلاک وسیله نقلیه ؛ اشتغال حواس به رانندگی و همزمان به چند کار دیگر؛ از اثرات نبود فرهنگ رانندگی یا عدم استفاده از وسایل نقلیه عمومی است .

    استفاده از دو چرخه .

    حتی گارد کاخ امپراطور ژاپن را دیدم برای رفتن سر پست خود ، از دو چرخه استفاده می کرد .

    بسیاری از تاجران و مدیران کل ، برای رفتن سر کار ، دو چرخه سوار می شوند.

    و جالب تر این که ماشین ها ؛ موتور ها ودوچرخه ها خیلی اوقات بدون قفل ؛ کنار خیابان یا کوچه پارک شده اند.

    آری بدون قفل.

    استفاده از مترو

    زیر زمین؛گوئی شهری دیگر و دنیائی دیگر جریان دارد .جنب و جوش فراوان ؛ فروشگاه ها و روزنامه فروشی ها و به ویژه در همان لحظات کوتاه انتظار برای رسیدن مترو ؛ مطالعه کردن کوچک وبزرگ ؛ چشمگیر است .

    استفاده از اتوبوس و قطار شهری

    روی شهر با پل های فراوان ؛ مسیر قطار از خیابان ها و ترافیک شهری جدا می شود .

    خطوط ویژه برای اتوبوس ها ؛  جابجائی را تسریع می کند .

    اتوبان ویژه درون شهری

    یک اتوبان از ابتدای ورود به توکیو ؛ تا اواخر شهر ، امتداد دارد . (شبیه راه یاد گار امام در تهران).

    این راه معمولا بدون ترافیک بوده و خود رو ها با سرعت ؛ به سوی مقاصد خود روانه می شوند.

    پیاده روی

    بسیاری از مردم ، حتی گاهی افراد مسن ، دیده می شوند که پیاده به سوی حرکت می کنند.

    خیابان کشی

    سیستم خیابان کشی تو کیو نیز عامل مهمی برای کمک به حل ترافیک است .

    گاه اضافه بر زیر گذر و رو گذر؛ یک یا دو طبقه نیز پل هوائی ماشین رو وجود دارد که روز تعطیل را با روز کاری از نظر کمی ترافیک ، اشتباه می گیرید .

     

     



    صادق راستی ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 2:42 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    به نام خدا

    در ژاپن هیچ نا بینایی به مشکل بر نخواهد خورد زیرا:

    حق تقدم  در مسیر هایی که چراغ چشمک زن قرمز دارد با عابر پیاده است.

    در پیاده رو ها ، جایی که به خیابان منتهی می شود یا به تقاطع می رسد؛ روی زمین ، نقاط برجسته دایره مانند وجود دارد که با اشاره پا روی آن ها ، مسیر ، معلوم می شود .

    در ادارات یا مراکز خرید، شماره طبقات آسانسورها ، با نقاط برجسته خط بریل، مشخص شده است .

    حتی در فرودگاه ؛ دیدم مسیر نقطه چین برجسته تا مقابل باجه اطلاعات آمده و همان نقاط، به طرف راست پیچیده درست مقابل پنجره اطلاعات؛ که طبیعی است وقتی مسئول باجه چشمش به یک نا بینا بیفتد، او را  راهنمایی خواهد کرد.

    مسیر های اتو بوس و مترو نیز همین گونه .

       بینایان ناوارد

    برای افراد ناوارد مثل ما، رنگ مسیر ها فرق می کند .

    در راهرو های زیر زمینی مترو که گاه تا سه طبقه زیر زمین پائین میرود ؛ و خروجی های متعدد و مسیر های فراوان ممکن است طرف را به اشتباه بیاندازد، با رنگ های مختلف ، ورودی ها و خروجی ها  و مسیرها  ، مشخص شده است .

    حتی در خیابان های فرعی که ممکن است طرف مشغول خرید یا حواسش به چیزی پرت شده باشد؛ نزدیک تقاطع ها ، رنگ خیابان قرمز می شود و مسیر پیاده رو با رنگ سبز، و نقش دو عدد پا ، که مسیر عابر پیاده را بفهماند کشیده شده است.

    این تغییر رنگ ها ، در بساری از جا ها دیده می شود . برای معلولین نیز ، هم با عکس ویلچر ، هم با شیب ملایم جاده برای عبور ویلچر ، و هم با علایم راهنمایی دیگر ، امکان آسان عبور و مرور ، برای آنان فراهم شده است .

    از همه این ها مهمتر، فرهنگ حاکم بر مردم است که اگر هیچ علامتی هم نباشد ،‏تحمل دیگران و رعایت حال آن ها ولو معلول و نا بینا هم نباشند چشمگیر است .

    یک روز با یکی از ایرانی های عزیز ،‏در پیاده رو « ببخشید در مسیر ویژه عبور دوچرخه » ایستاده بودیم و با هم حرف می زدیم .

    بعداز چند لحظه صدای سرفه مختصری شنیدم .

    همین که به پشت سرم نگاه کردم ؛ دوچرخه سواری را دیدم که ایستاده و نوک یک پایش را به زمین  گذاشته که نیفتد و با این که هم زنگ دارد و هم بوق ؛ به احترام ما که با هم حرف می زدیم و متوجه گرفتن مسیر او نبودیم ؛ هیچی

    نگفته  تا ما خودمان از مسیر او کنار رویم ؛ که با عذر خواهی فراوان ما و تعظیم سنتی ژاپنی او مواجه شدیم و با احترام از ما عبور کرد .

    قضاوت با شما .

    تشکر از پیام های شما .

    سپاس از بازدید های شما.

    با احترام : صادق

     



    صادق راستی ::: پنج شنبه 85/12/24::: ساعت 8:38 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    به نام خد ا و ند جان و خرد

    متشکر از دیدار های شما و ممنون از نظر ندادن های شما.

    این مقدمه کوتاه راحتما بخوانید:

    حضرت علی علیه السلام در آخرین ساعت های  زندگانی در این دنیا ضمن وصیت های بسیار ارزنده ای که به فرزندان و همه آزادی خواهان جهان  داشتند ، فرمودند: الله الله فی القرآن لا یسبقنکم بالعمل به غیرکم ( خدارا   خدارا   در باره قرآن . مبادا دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند.)

    نکاتی که از ژاپن بیان می کنم خدای ناکرده برتری دادن دیگران بر خودمان نیست. واقعیتی است که مولا علی علیه السلام هزار و چهارصد سال قبل ، پیش بینی کرده بودند و چه به جا .

    نکاتی که امروز می آورم شاید کمتر شنیده باشید ولی دوست دارم  آن ها را با آیات و روایات ، تطببیق دهید و ببینید  چگونه با فرمایش حضرت جور در می آید و باعث تاءسف ما مسلمانان می شود  گه اسم اسلام را یدک می کشیم و از عمل  مسلمانی جز آدابی چند خبری نیست . این شما و این بقیه خاطرات وگزارش سفر.

    رفتگر بی رفتگر

    در مدت دو هفته ای که در توکیو و یوکوهاما و اطراف بودم خبری از رفتگر نبود .

    شاید همه مرخصی رفته بودند .

    خیر  برای  خود من هم تعجب آور بود .

    از جارو کشی خش خش یک خط در میان خیابان ها اثری دیده نمی شد .

    هر کسی جلو منزل یا مغازه خود را تمیز می کرد و یک مورد هم آمدم  عکس بگیرم که اجازه نداد ولی کار از کار گذشته بود ومن قبلا عکس را گرفته بودم .

    شما بگوئید این جمله بسیار معروف « النظافه من الایمان » از ( بودا ) یا ( کنفوسیوس ) یا  ( شینتو ) است یا از  ( حضرت محمد صلی الله علیه وآله ؟؟؟؟؟)

    پلاستیک های بزرگ توری با یک حلقه به دیوار در مکان های مخصوص ، متصل ؛ وهر روز نوبت یک نوع زباله .

    یک روز کاغذ ، یک روز پلاستیک، یک روز شیشه و یک روز هم فاسد شدنی ها .

    روزی که نوبت مثلا کاغذ است، کاغذ های دور ریختنی ، داخل پلاستیک های در بسته ، به این پلاستیک توری کوچه منتقل  ، وزیپ آن بسته می شود و شب ، ماءموران شهرداری پلاستیک را برداشته و جای آن پلاستیک دیگر با رنگ دیگر که برای نوع دیگر دور ریختنی هاست ، به  حلقه کوچه متصل می کنندومی روند . خدا نگه دار . صادق



    صادق راستی ::: شنبه 85/12/19::: ساعت 6:30 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    به نام خدا

    بدون شرح و مقدمه چینی !

    دهه عاشورا خداوند توفیق داد به ژاپن رفتم .

    سفر نامه مختصری هم نوشته ام  که بخش هایی از آن را برای شما می آورم .

    تحلیل های شما و نظرات خوب و سازنده شما می تواند این نوشته را پر بار تر کند.

    ......بالاخره ساعت پنج بعد از ظهر می رسد. من با یک سبد جایزه برای ایرانیان مقیم ژاپن ، با یک کیف و  یک چمدان لباس و کتاب و یک هارد 600 گیگا بایتی با 140 هزار کتاب و مقاله و صوت و تصویر و... روانه فرودگاه مهر آباد و نماز جماعت در فرودگاه  و ساعت 9 شب ، مطابق با دو و نیم بامداد به افق ژاپن ،حرکت .

    یک مهماندار ژاپنی به نام ( سا. ج. کو )  در استخدام هواپیمائی جمهوری اسلامی بسیار پر تلاش دیده می شود .

    توقف یک ساعت و نیم در فرودگاه بین المللی پکن درچین ، و احتیاط کردن این که به چینی ها تنه نخوریم که نشکنند!!

    و بالاخره پس از 10 ساعت داخل هواپیما بودن ، ساعت یک بعد از ظهر به وقت توکیو و 7صبح به وقت ایران ،  به فرودگاه توکیو وارد می شویم.

    جناب سفیر و معاون فرهنگی سفارت ، تا راهرو خرطومی خروجی هواپیما به استقبال ما آمده اند .آخر دیپلمات ها می توانند از این کارها بکنند .

    فرودگاهی زیبا، تمیز ، آرام ، و مدرن به نظر می رسد. 

    گذر نامه ما با بارکد سیزده رقمی ، وارد کامپیوتر می  شود .

     تمام مشخصات من که در سفارت ژاپن در ایران پر شده در مونیتور دیده می شود .

     با یک کلید کی بورد، مشخصات در کامپیوتر فرودگاه ضبط ، یا اگر قبلا فرستاده شده،چک و "اوکی" و  (save ) و یک نگاه مختصر به قیافه این جانب و یک لبخند تایید و احترام آمیز و یک مهر ورود . همین .

    بچه های ما در ایران گفته بودند که ژاپن (end) الکترونیک است .این نمونه اولش بود.

     وسایل این جانب هم بدون تفتیش یا زیر دستگاه رفتن ، در یک گاری دستی خدمات فرودگاهی قرار گرفته و روی تسمه های آلومینیومی آرام و افقی می ایستم تا بدون زحمت راه رفتن ، به آن سوی سالن  و در خروج برسیم . البته با توصیه جناب سفیر ، سمت چپ این نوار می ایستیم ، تا کسانی که عجله دارند و هم با نوار و هم با سرعت قدم هایشان حرکت می کنند ، از کارشان نمانند.

    ناگفته نماند ژاپن هم مثل انگلستان و پاکستان از سمت چپ رانندگی می کنند.

    نمونه دوم هم پس از سوار شدن به ماشین، در آغاز بزرگ راهی که طی80 کیلومتر به توکیو می رسد، در باجه کسی را ندیدیم.

    صدایی از یک بلند گوی کوچک شنیدیم و اهرم مانع عبور بالا رفت و ما وارد بزرگ راه شدیم .

    از سفیر می پرسم چی شد؟ و ایشان می گویند:

       چشم الکترونیک باجه ، دستگاه کوچک سیگنال دار مارا درون ماشین پشت شیشه جلو چک کرد.

       اعتبار ما از طریق اینترانت از بانک مرکزی استعلام شد.

       با تاء یید بانک ، دستگاه باجه ، حق عبور از بزرگ راه  را از حساب ما برداشت کرد .

      این رقم،  از حساب ما کسر شد .

      به ما اجازه ورود داده شد و اهرم بالا رفت . همه این ها در عرض چند ثانیه انجام شد. 

    عجب !1

    برای آسایش چه کار ها کرده اند اما برای آرامش چه طور؟

    تا ادامه گزارش سفر ، و نظرات خوب شما ،خدا نگه دار .

    صادق راستی



    صادق راستی ::: جمعه 85/12/18::: ساعت 8:18 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    به نام خدا

    به علت مسافرت به ژابن   نتوانستم چیزی بنویسم

    این نت بوک هم حروفش ناسازگار است

     



    صادق راستی ::: شنبه 85/12/12::: ساعت 10:44 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    به نام خدا

    من عقیده ای دارم که هر سال روز عاشورا باید میهمان امام حسین علیه السلام باشم .

    جریانات جالبی هم در این باره دارم:

    1-با دوستم علی آقا رفته بودیم قم  دیدن دسته های عزادار.

    جریان را به او گفتم .

    گفت از کجا که به ما غذا برسد ؟ چون هیئت ها برای افراد خودشان غذا درست می کنند .

    از یک مسجد که ناهار می دادند گذشتیم . هم ناشناس بودند و هم خیلی شلوغ بود و از همه مهمتر  این که این علی آقای ما خیلی کم رو و اهل تعارف و  رودربایستی بود.

    به یک هیئت آشنا رسیدیم  هم تازه نوبت حرکتشان بود و شاید تا ساعت دو یا سه بعد از ظهر بر می گشتند و هم آن ها متوجه ما نشدند.

    کم کم علی آقا داشت با زمزمه های ماءیوس کننده خودش  من را هم مثلا تحت تاثیر قرار می داد . اما من با تجربه سال های گذشته و مهمتر از این ؛ با عقیده به این که حتما روز عاشورا میهمان حضرت هستم به راهم ادامه دادم.

    از حرم دور شده بودیم و در جهت مخالف حرم در حرکت بودیم .

    خیابان خلوت شده بود و از هیئت های عزاداری هم خبری نبود .

    پرچم عزای حسین بر سر در یک مسجد دیده شد.

    یک نفر هم در مسجد ایستاده بود و مثل این که منتظر کسی باشد، به ما که رسید ؛ تعارف کرد: بفرمائید . مجلس حسینی است .

    ما هم که منتظر چنین لحظه ای بودیم ، بدون تعارف و من من کردن های معمول ، وارد مسجد شدیم .

    مسجد خیلی در هم ریخته بود .

    معلوم بود که هیئت تازه غذا خورده و رفته و هنوز فرصت نکرده بودند سفره و ظرف ها و چیز های دیگر را جمع کنند. 

    دو تا غذا برای من و علی آقا آوردند و ما مشغول خوردن غذا شدیم .

    من با اشاره به دوستم  گفتم که : بالاخره به حرف من رسیدی ؟

    در حال غذا خوردن بودیم که دو سه نفر وارد مسجد شدند و طبق معمول منتظر غذا که همان آقائی که برای ما دو غذا سفارش داده بود به آن ها گفت : شرمنده . فقط دو تا غذا مانده بود که به این دو تا آقایان دادم .

    ....ومن به علی آقا نگاه معنی دار دیگری کردم که یعنی ...دیدی این دو تا غذا را حضرت برای ما دو تا نگه داشته بود؟

    یا حسین.

    با سلام به شما عاشقان حسین .

    صادق

     



    صادق راستی ::: یکشنبه 85/11/1::: ساعت 8:10 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    به نام خدا

        شنیده اید که در جبهه گاهی عنایت می شد و بچه ها می گفتند این از « عنایات خفیه » یا « الطاف خفیه »

     (لطف های پنهانی) پروردگار بود.

        آن روز با یک ماشین پژوی قدیمی 405 و سفیددوست قالی فروشم آقای حاج مجمد ش ف  به جبهه رفته بودیم .(1)

         شب بچه های جهاد یا همان سنگر سازان بی سنگر قدری از خاکریز را زده بودند و بقیه خاکریز ، کپه کپه  مانده بود و هوا روشن شده بود .

        بین عملیات بیت المقدس بود نمی دانم چندمی اش .( تا فتح خرمشهر چند رشته عملیات به نام بیت المقدس انجام گرفت ).

       دوست من هی رفت جلو و هی رفت جلو تا این که بین کپه های خاک دیگر نمی شد جلو رفت .

       ماشین براق سفیدش را لای همان خاک ها پارک کرد و ما پیاده شدیم و آمدیم قدری عقب تر تا بچه هار ا ببینیم .

       باز بارش خمپاره شروع شد .

      نمی دانم این صدام معدوم چه قدر مهمات داشت ؟؟

         بچه ها چشمشان به ماشین بدون گل مالی ( استتار شده ) ما افتاد .

         گفتند ماشین تان بد جائی است در دید و تیر دشمن است آن را بیاورید عقب .

        من کنار یک تانکر آب ایستاده و می خواستم آب بخورم .آه چه آب های ولرم و دلشوره زائی؟ نه نا شکری نمی کنم  همه جا آسمان همین رنگ نبود . خیلی جاها هم آب یخ بود .

        یکی از فرماندهان گفت: خوب است شما بر گردید . موقعیت خیلی مناسب نیست.

        دوستم گفت بیائید سوار شویم و برویم .

        من به شوخی به او گفتم : تو بمیری  !1 خودت تنها برو  و  ماشین را بیاور این جا که اگر هم خطری پیش آمد برای یک نفر باشد.(2)

        دوستم ماشین را که حدود ده قدم از جای خود دور کرد  که نا گهان یک خمپاره خورد درست همان جائی که او پارک کرده بود .

        با صدای خمپاره و گرد و خاکش ما هم آماده پریدن توی ماشین شدیم  و وقتی رسید  ، بچه ها گفتند:  این هم از الطاف خفیه پروردگار  بود ومن گفتم :« الطاف جلیه » (لطف های آشکار)  و  بلافاصله حرکت کردیم .

       در ماشین به دوستم گفتم : بیچاره ها کلی گرا بندی کرده بودند که ماشین را پودر کنند و تو نقشه آن هارا برهم زدی .

        تا حدود سی کیلو متر به طرف اهواز هم خمپاره ها و توپ های آنان می آمد که این هم جریان دیگری دارد  و باشد برای بعد ان شاءالله .

        باز هم از شما که این ها را می خوانید متشکرم .

    صادق

     

     

    ---------------------

    1-از این دوستم خیلی خاطرات جالب جنگی دارم .اگر اجازه داد  می نویسم.

    2- به من ایراد نگیرید مگر شهادت خطر است که این چنین گفتی؟ قصه واقعی یعنی همین . هر چه اتفاق افتاد همین طور بود.

     



    صادق راستی ::: جمعه 85/10/29::: ساعت 1:41 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    <      1   2   3   4      >
    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 2

    بازدید دیروز: 8 کل بازدید :119662

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    دوست داشتن کودک - رایحه کودکی

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<